روزهای بی کسی

یادداشت های روزهای تنهایی ......

روزهای بی کسی

یادداشت های روزهای تنهایی ......

آن دوست

آن دوست که عهد دوستداری بشکست

می رفت و منش گرفته دامان در دست

می گفت که بعد از این به خوابم بینی

پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست....

نکند باز شبی خانه خرابم بکنی .....

نکند صبح که شد عشق خطابم نکنی                نکند جر بزنی هیچ حسابم نکنی

گر چه گفتی که فقط خانه امید منی                    نگرانم که شبی خانه خرابم نکنی

زده ام کنج ضریح تو گره خویشتنم                    به امیدی که تو این دفعه جوابم نکنی

شده ام خوشه آبستن این باغ ولی                    ترسم این است بچینی و شرابم نکنی

همه غصه ام این است که در بازی عشق         به شگرد دگری بی تب و تابم نکنی

سینه تنگ آمد


هر چه می خواهم غمت را در دلم پنهان کنم

سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن......

تلاش های بی مورد برای حفظ رابطه...

خاموش کن فانوس وابستگی ات را...

گاهی چه اصرار بیهوده ایست 

اثبات دوست داشتنمان به آدم ها,

معرفت های بی جایمان

مهربانی کردن های بی حدو حصر 

بها دادن های بیش از حدمان

تلاش های بی مورد برای حفظ رابطه هایمان!

وقتی برای آدم های امروزی خوبی و بدی یکسان است

بیش از حد حوا بودن تاوان سنگینی دارد....


من دلتنگتم...

خاک بر سر تمام این کلمات ...

اگر تو از میان تمامشان 

نفهمی من دلتنگتم!

عید قربان

عید هر کس آن مهی باشد  که اون قربان اوست .....

مولانا

در دل ابر نگهداری باران سخت است .....

خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است

حفظِ حالات من و طعنه ی آنان سخت است

 

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

در دل ابر نگهداری باران سخت است

 

کشتیِ کوچک من هرچه که محکم باشد

جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

 

ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا

شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

 

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!

بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

 

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

کوچه ی مهر ـــ سر نبش، کماکان باران...

دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است

.

کاظم بهمنی

گاهی نباید بخشید ....

گاهی نباید بخشید کسی را که بارها او را بخشیده ای و نفهمیده 

تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!

گاهی نباید صبر کرد ، باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی ، رفتن را نیز بلد بوده ای!

گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام می دهی باید منت بگذاری تا آنرا کم اهمیت ندانند!

گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند!

و گاهی باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد!

آدم ها همیشه نمی مانند ، یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند.....

دوست

کاش آواره شوم دوست مرا خانه دهد

مو پریشان شود و دوست مرا شانه دهد

من و دیوانگی و دوست به یکجا برسیم

غزلی باشد و آن دوست که پیمانه دهد......

اگر کسی بخواهد ....

اگر کسی بخواهد

بخشی از زندگی شما باشد

حتما خواهد بود.

پس برای کسی که 

هیچ تلاشی برای ماندن نمی کند

خودتان را به زحمت نیندازید

تا جایی را برایش نگه دارید.

با کسی بمان که ....

گاهی با دویدن 
برای رسیدن به کسی ،
نفسی برای ماندن 
در کنار او نخواهی داشت ،

پس با کسی بمان 
که نصف راه را به سمتت دویده باشد ...

برای با تو بودن ها چه بیداری ها کشیدم ...

چشمانت را ببند ....
آسوده بخواب ...
من برای با تو بودنها...
بیداری ها کشیده ام ...
وتو ...
وتو برای بی من بودنها ...
خودت را به چه خوابهایی که نزدی!!!!!!!!!!!!

این عشق ............

در کوچه‌های یخ زده ی شهرِ بی‌فروغ
گرمیِ چشمهای تو در بَر گرفتنیست
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه‌های با تو نشستن سرودنی ست…

حمید مصدق ..

تفاوت خلوت و تنهایی

رای مردم شهر اغلب عجیب است که یک نفر، تک و تنها برای چنین مدت طولانی و ملال‌آوری میان کوه‌ها و بین روستایی‌ها به سر برد اما اسم این تنهایی نیست؛ خلوت است. در کلان شهرها می‌شود بیشتر از هر جای دیگری تنها بود اما هیچ وقت نمی‌شود احساس خلوت کرد. قدرت عجیب و خصلت اصیل خلوت‌گزینی، در جداکردنمان از جمع نیست بلکه در فرافکندن کل وجودمان به گستره نزدیک حضور اشیاست...!

برگرفته از کتاب «مارتین هایدگر»

شکسته است راحت باشید ..

روی قلبی نوشته بودند 

شکستنی است مواظب باشید

ولی من روی قلبم نوشتم:

شکسته است، راحت باشید!

سهم من از دنیا نداشتن است

سهــم من از دنیــــــــــــا نداشتن استــــــــــــ . . .
تنهـــــا قدم زدن در پیاده رو هــــــا
و فکـــــــر کردن به کســـــی که دیگر نیست. . . 
نه که نباشد . . . :) هه . . . کسی که دیگر ماله من نیست ....

دلتنگی ات ارزانی خودت ...


خنده ام میگیرد 

وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است!!
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت . . .

کوک ساعت بهانه بود .....

هر  صبح با صدای" عطر تو "

بیدار می شدم 

کوک ساعت بهانه بود

افسوس که گذشت .....

همه کس کسی ...

یادت باشد 

وقتی همه کس کسی می شوی

او بعد از تو بی کس می شود

یا برای کسی همه کس نشو

یا اگر شدی مراقب بی کسی هایش باش

تنهایی


تنهایی چای را سرد میکند….

غصه را بزرگ….
روز و شبها را طولانی….
آدم را پیر…..
تنهایی
زندگی را خراب میکند…!!!

یادت که می افتم

سر میز شام 

یادت که می افتم  بغض می کنم

اشک در چشمانم حلقه می زند 

همه متعجب نگاهم می کنند

لبخند می زنم و می گویم:

چقدر داغ بود !

شازده کوچولو ...


  ولی وقتی بود من فهمیدم ... 



تو مال دیگری هستی ....


فراموشت می کنم به اجبار...

تو اکنون به دیگری تعلق داری
و من می دانم که چشم داشتن به ماله دیگری گناه است!...


مبادا هیچ بامی بی کبوتر ...


مبادا آسمان بی بال و بی پر

مبادا در زمین دیوار بی در 

مبادا هیچ سقفی بی پرستو

مبادا هیچ بامی بی کبوتر


به درک ...

من را بگذارید بمیرد به درک

اصلا برود ایدز بگیرد به درک .....

دیوار تنهایی ...

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می کند …


مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری .....

چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری
یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری
ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری
زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری
هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست

درمان درد سعدی با دوست سازگاری