گر چه گریه های گاه گاه من
آب می دهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می کند
سد صخره های سخت درد را
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می کند
پایتخت درد را
روزهای رفته،...
به چوب کبریتهای سوخته می مانند
جمع آوری شده در قوطی خویش
هر کاری میخواهی
بکن!
آنها
دوباره روشن
نمی شوند!
و روزی،
سیاهی آنها دستت را آلوده میکند!
روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز،
بیهوده نمی سوزاندی!
وقتی سوخت؛...
رهایش کن
وقتی سگ ها در بیابان از گرگ ها رشوه می گیرند
و مترسک ها در مزارع با کلاغ ها تبانی می کنند
از وفاداری آدم ها چه انتظاری می توان داشت؟!
دنیا را بغل کردیم گفتند امن است
خوابمان برد
بیدار شدیم دیدیم
آبستن تمام دردهایش بودیم !